سلام آقا مقداد. همه دوستات تو کامنتاشون ازت تعريف کردن ولي هيشکي نقدت نکرده. بذار من بي قصد و غرض و با نيت خير کمي نقدت کنم . باشه ؟ با اجازه:
اول اينکه در لطافت طبعت شکي نيست. بهت تبريک ميگم. اما لطافت طبع کافي نيست واسه شعر سرودن . شعر شما نياز به تجربه داره و هنوز خامه و عقيده دارم اصلا" موقع چاپ آثارت نرسيده. مثه اين ميمونه که ميوه نارسي رو بچينيم ، طعم گس اون چندان خوشايند نيست. در مورد شعر هم همينه. در شعر هاي شما هم ( منظورم اشعار کلاسيکته نه نو يا سپيد چرا که به عقيده من بهتره به شعر نو نپردازي و فعلا در عرصه کلاسيک طبع آزمايي کني ) هم ابيات و مصرع ها و تصاوير خوب و زيبا هست هم اوزان مغشوش و ابيات و تشبيهات و تصويرسازيهاي نادرست و نامفهوم . به همين دليله که ميگم فصله انتشارت نرسيده. در غزل اوليت يکباره به ورطه زبان عاميانه افتادي: دردهات و غصه هات، که اصلا پذيرفتني نيست. تصوير سازيه خانه اي به روي قلب غلطه خانه در دله نه روي دل . اون که رو دله غصه اس که هميشه سنگيني مي کنه . باران نيمه شب تشبيه مناسبي براي دايمي بودن يار نيست چرا که اساسا بارون خودش يه امره گذراست چه برسه به بارون نيم شبي !
سر يا راز چيزيه که پنهانه. اگه قرار باشه رسم بشه که ديگه سر يا راز نيست ، رسم رايج ميشه. پس ترکيبه : سر سپيدي رسم نيست، هم غلطه .
خيلي جاها در اشعارت از ضمايري مثله : اين، براي پر کردن وزن بهره بردي که خيلي کار چشم نوازي نيست . بهتره که به جاي عجله به وقت سرودن سختگيريه بيشتري به خرج داده بشه و ابيات وزينتري سروده بشه بي نياز از حروف و ضماير اضافي .
شنا کردن در رگان ترکيب غريبي است . بزم کاشتني نيست چه در دل چه جاي ديگه کلا وزن اين غزل هم مغشوشه.
پناهي به آرامش تو يعني چي ؟ يعني پناهگاهي براي آرامش تو ؟ اما مصرع تو اينو نميرسونه .
دل سياهي شب هم به ما رفت که واقعا ترکيب فاجعه اي هستش ( ببخش صراحتمو) . اصطلاح عاميانه مثلا: فلاني به پدرش رفته به هيچ وجه نميتونه در شعر استفاده بشه .
رنگ ديوار جرات پريده است يعني چي ؟ ديوار هميشه سمبل فاصله ، حايل و مانع بوده و هست . جرات يعني جسارت و شجاعت کنار زدن موانع و مشکلات و عرف غلط رايج . حالا با اين تفاسير بگو ديوار جرات يعني چي که تازه بخواد رنگش هم بپره که خود اين رنگ پريدگي هم جاي سواله ؟
رفاقت با سراغت هم قافيه نميشن عزيزم . واژه ونوس در شعر فارسي اونهم کلاسيکش، نامانوسه و نچسب. تازه وزن هم در همون شعر به هم ريختس.
شعر کجاست، گذشته از مشکلات وزني شعريست از سر خودستايي و نخوت و عجب که معمولا از عشاق شاعر بعيده و کمتر ديده شده . بعضا در جا به جاي شعر تصوير سازيهاي مبهم و نامفهوم هستش، مثل: صفاي شيرين بکشد به بيستون دل شدن ؟؟؟؟ يا : به هر طرف که رو کنم فضاي او ببينمش؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
ترانه اگه فراموشم کردي به نسبت بهتره . اما حک و اصلاح نياز داره تا کامل شه . عزيزم شعراي بزرگ هم اکثر شعرهاي مشهورشون چندين بار تحرير شدن به دست خودشون و اين کار رايجيه. به جاي خيالت تخت بزار خيالت خوش هم طنين بهتري داره هم مصرعت روونتر ميشه . ساير ابيات روهم همينطوري ميتوني پيش ببري و اصلاح کني.
در شعر دلتنگ تو منظورت از مغلوب تو سنگ است ، چيه ؟ وجه شبه رو مشخص نکردي .
جرم سرنگ ؟؟؟ يا ساحلش دست نهنگ يعني چي ؟؟؟؟؟؟؟؟؟ لازم نيست هر چي قافيه بود آدم تو شعرش بياره و براش بيت بسازه .
شعر ياد آن حال بخير تمي قديمي و تکراري داره و حسي در خواننده بر نمي انگيزه. ترکيب بعد زمان رو هم در شعر کلاسيک به کار نمي برن . چند بار هم باد به عنوان قافيه به کار رفته که کار قشنگي نيست. دو سه جا هم وزن مشکل پيدا کرده .
شعر روزي که خواهي رفت هم مانند شعر قبليه با همون ويژگيها.
در مورد شعرهاي نو هم که قبلا" نوشتم که هنوز راه درازي در پيش داري واسه طبع آزمايي تو اين سبک سخت و خطير . پس نقدي هم دربارشون نمي نويسم.
اميدوارم حرفاي منو به پاي عداوت و حسادت ننويسي . که خدا رو شاهد ميگيرم که اينطور نيست. فقط ميخوام که شعر هاي بهتر و کاملتري از تو يا ساير جوانان با ذ