• وبلاگ : الهام بهشت
  • يادداشت : شعر : درک دوستي
  • نظرات : 10 خصوصي ، 32 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     <      1   2   3      >
     
    + دشظشدهد 
    خيلي خوب بود . عاليي بود.
    پاسخ

    ممنونم !‌ اما اسم شما درست تايپ نشده ... نمي دونم كي هستين ... در هر حال ممنون !!
    + ارادتمند 

    سلام مقداد و ساير دوستان . همين امروز كه نام استادي رو در كامنت پايين آوردم در كمال ناباوري و اندوه باخبر شديم كه دكتر قيصر امين پور ، بزرگمرد شاعر معاصر در سن 48 سالگي در گذشت. توصيه مي كنم براي بزرگداشت اين استاد حتما سري به كتابهاي شعر ايشون كه چاپ شدن بزنيد. خود ايشون سالها قبل در يكي از اشعارشون اينگونه سروده بودند:

    عاقبت پرونده ام را، با غبار آرزوها
    خاك خواهد بست روزي ، باد خواهد برد باري
    روي ميز خالي من، صفحه‌ي باز حوادث
    در ستون تسليت‌ها، نامي از ما يادگاري

    و دو بيتي زيبايي دارند با اين مضمون :

    من همسفر شراب از زرد به سرخ
    من همره اضطراب از زرد به سرخ
    يک روز به شوق هجرتي خواهم کرد
    چون هجرت آفتاب از زرد به سرخ

    روحش شاد

    در مورد چاپ كتابم بگم كه من قصد اين كارو نداشتم .... خانم فاضل چينين در خواستي داشتن !‌ من نمي تونستم به ايشون بگم نه !
    اما درسته كه شعراي قديمي ام بهتر از الان نيستم !‌ اما خيليا هستن كه هم حس اون شعراي كهنه من ان !‌ اين كتابو براي اونا چاپ مي كنم ! من نيازي به چاپ كردن كتاب ندارم !‌ چون چيزاي مهمتري برام وجود داره ! اين خواسته دوستانم هم بود ... من به احترام خانم فاضل بعد دوستانم پذيرفتم !‌
    شايد كتابم اصلا هم خوب و قابل خوندن نباشه !‌
    اما همه دوستانم افتخار خوندنش رو به من مي دن !
    شايد يه حسي در يه شعر قديمي به انتظار نشسته باشه تا يه چشم مهربون بخوندش‌!‌ :)
    ارادتمند (سه‏شنبه 8/8/1386 ساعتِ 2:43 عصر) (91.98.88.190)

    سلام مقداد جان . پاسخ نسبتا مفصلي برات نوشتم كه به دليل محدوديت جا در اين كامنت نميشه بزارمش. واست اي ميل ميكنم و خواهش مي كنم جهت تنوير افكار خوانندگان وبلاگت كه احيانا پستهاي قبلي منو تو رو خوندن، به نحوي اون رو در معرض ديد همگان بذاري تا هركس نزد خودش به قضاوت بپردازه.

    باز هم متشكرم .

    پاسخ

    آقاي ارادتمند عزيز فرمودن كه :*******************ما نگوييم بد و ميل به ناحقنکنيم - جامه کس سيه و دلق خود ارزق نکني - معيب درويش و توانگر به کم و بيش بداست - کار بد مصلحت آن است که مطلق نکنيم -رقم مغلطه بر دفتر دانش نزنيم - سر حق بر ورق شعبده ملحق نکنيم- شاه اگر جرعه رندان به حرمت نوشد - التفاتش به مي صاف و مروق نکنيم- خوش برانيم جهان در نظر راهروان - فکر اسب سيه و زين مغرق نکنيم - آسمان کشتي ارباب هنر مي شکند - تکيه آن به که بر اين بحر معلق نکنيم -گر بدي گفت حسودي و رفيقي رنجيد - گو تو خوش باش که ما گوش به احمق نکنيم - حافظ ار خصم خطا گفت نگيريم بر او - ور به حق گفت ، جدل با سخن حق نکنيم - - - - مقداد عزيز با سلام دوباره دو راه براي پاسخگويي داشتي که در هر دو قسمت پاسخ دادي اون هم چه جور.! در قسمتپاسخ مدير وبلاگ گله و تشکر کردي و بعدبلافاصله انگار که چيزي وادارت کرده باشهيا چيزي يکباره به ذهنترسيده باشه ، در قسمت کامنتها حرفايجديد و تا حدي متضادي با پاسخمدير وبلاگ نوشتي .هردو اين پاسخها از ديد من قابل پيشبيني و پذيرفتني بودن ازسوي تو . چرا که اساسا" اعتقاد راسخي به نقدو نقد پذيري و گفتگوي مبتني برادله منطقي دارم . من به هيچ وجه نگفتم کهديگه شعر نگو يا ننويس که اصولا"اين در صلاحيت من يا هر کسديگري نيست . سرودن يه حس وموهبت الهي است که به مثابه چشمه ايمي جوشه . کجاي نقد من مطلبي هست کهگفته باشم يا بشه ازش استنباط کرد که خواستم بگمکه ديگه شعر نگي و يا حست رو خفهکني ؟ بلکه به عکس هم در اول مطلبم و هم در آخرگفتم که بيتها و مصراعهاي زيباداري و برات آرزوي پيشرفت کردم و خبپيشرفت جايي رخ ميده که آدمادامه بده نه اينکه بايسته پس اينبرداشتت اشتباه بوده . در رابطه با هويت هم مگه مهمه ؟ حضرت عليمي فرمايد : حرف حق و درست را بپذيرولو از باطل. بر اين اساس مهم اينه کهببينيم کي حرف درست ميزنه وچنانچه خودت گفتي و از استادي هم نقل قولکردي ، نقدها و صحبتهاي من بيراهنبوده پس عملا اينکه کي اين حرفو زدهچندان اهميتي نداره. به هر حال ايناي ميل منه : Khashayare24@yahoo.com . درخدمت شما هستم.اما قسمت دوم پاسخت: نميدونم از کجايصحبتهاي من استنباط کردي که من محدود ومقيد به قوانين عرض و قافيه ام؟ منخود از طرفداران سرسخت شعرنو ، سپيد، شعر گفتارو..... هستم. اما اينو همه قبول دارن که اگهکسي ميخواد غزل بگه يا مثنوييا هر سبک کلاسيک ديگري ، حتمابايد قواعدشون رو رعايت کنه . نميشهغزل و قصيده نوشت و بعد با شعار نوآوري ومبارزه با قفل و زنجير وزن و قافيه به جنگقواعدش رفت که در اون صورت حاصلش نه کلاسيک و نهنو ! و اين نه حرف من که حرف تمام بزرگان عرصهادبياته . من گفتم که فعلا سراغ نو و سپيدنرو چون هنوز وقتش نشده و هر نو سراي بزرگيابتدا در کلاسيک متبحر شده و مسلط و بعد به سراغافقهاي جديد رفته . اگر همميخواي کلاسيک بگي بايدمنطبق بر همون قواعد عروض و وزن وقافيه بگي.. نيما ، شاملو، سپهري ، فروغ و اخوان وغيره هم اينگونه بودن. شعرکلاسيکبي قاعده، شعر نيست که نثريستبي هويت و سرگردان بين نو وکلاسيک .در ارتباط با نگاه ، آره از يه نظر درستميگي. شايد من از ديد توخيلي چيزها رو ندونم ولياين به دليل اينه که دنيارو باچشماي خودم مي بينم نه چشماي تويا هر کس ديگه. در مورد همه هيمنطوره.اما وقتي قراره وارد عرصه هنر يا همونتجلي گاه احساس بشري بشيم ديگهنميشه راحت گفت من اينجوري حسمي کنم پس اينجوري متبلورش ميکنم . اين صحبت منو به ياد شعر معروف هوشنگايراني ميندازه که سالها پيش (قبل از انقلاب ) سروده بود : غار کبود ميدود ،جيغ بنفش مي کشد.! و وقتي با سوالات وانتقادات بيشمار مواجه شد آنچنانتوجيهاتي براش آورد که چشمهاي همه ازحدقه ميزد بيرون که بماند( برايآگاهي از دلايل ايشون، شما رو ارجاعميدم به کتاب شعر و شاعران تاليف استاد محمدحقوقي ) . اما شعر هوشنگ ايراني بهعنوان يک شاعر موج سوم همه گير نشد . چرا کهشعرهاش پر بود از تصوير سازيهاي گنگ ونامفهوم و نامانوس که اغلب فقط براي خودش واي حداکثر براي حلقه تنگ طرفدارانش معنا ومابه ازاي بيروني داشت و بس . اماشاعران بسياري پس از او و امثال او، سرودندو ماندند. نميشه هر جور خواستيم رنگ رو روي بومبپاشيم يا واژه ها رو روي کاغذ رهاکنيم و بعد هم بگيم من اينگونه تجربهکردم ، مي بينم و درک مي کنم . پس اگرقراره هنر اينقدر فردي و انتزاعي باشهچه نيازي هست که به عرصه اجتماع و ديدديگران آورده بشه ؟ اساسا" نقد برايتشخيص سره از ناسره است و طبيعيه کهبراي نقد هر چيزي در عالم بايدمعيارهايي داشت ، به قول معروف :نقدها را بود که عياري گيرند ؟ و حتماتصديق مي کني که بدون معيار وملاک هيچ نقدي نميتونه صورتبگيره. در غير اينصورت هرکس چه هنرمندچه غير هنرمند ميتونه فيلم بسازه، شعربگه ، نقاشي بکشه يا موسيقيتنظيم کنه و در جواب کيفيت اثرش همبگه همه اينها از ديد منه و من اينجورمي بينم و او موقع ميدوني که چهبلبشويي برپا ميشد. پس وقتيکاري رو به منصه ظهور مي رسونيم ( درمورد تو مثل انتشار در وبلاگ اينترنتي ويا حتي چاپ که بازهم ميگم زوده)بايد در انتظار محک و سنجش باشيم و ملاک ومعياري بايد براي تشخيصهنرمند از مدعيان هنر وجود داشته باشه. پس متوجهميشي که بي دليل و فقط از منظرفهم خودم برخي ابياتت رو متهم به نامفهوم ونامانوس بودن نکردم مقداد عزيز و اصلا بهمعني عدم درک تو نيست . در مورد شعرهاي قديميت هم منظور منوخوب نگرفتي . منظور من تم و بن مايه اون بودو نه تاريخ سرودنش توسط تو. والا من که قبلانخونده بودمشون . اين مثل اين ميمونهکه کسي بياد و امروزه بخواد از مي وساقي و شراب و لب لعل و شاهد و دلدار گلعذار شعر وغزل بگه و چاپش هم بکنه به سان حافظ. فصل اين سبکسرودن و با اين واژه ها، مدتهاست گذشته.اينو قبول دارم که همه شاعران تازه کار باهمينها شروع مي کنن اما بعد ازپيشرفتشون وقتي بر مي گردن وميخونن کارهاي اوليشون رو ، خودشونمتوجه ميشن که چقدر از مختصات زمانه خودشون دوربوده شعر شون و تا چه اندازه تحت تاثير قدما و خوباين امري عاديه . خيليشاعر داشتيم و داريم که بسيار غزلکلاسيک مثل حافظ و سعدي نوشتندو چاپ هم کردندر زمانه ما ، اما شعرهاي ابتهاج و محمد عليبهمني و امين پور و امثال اينهاماندند چرا که حتي شعر کلاسيک شون رو بامضامين نو سرودن نه به سياق حافظ وسعدي البته با رعايت کامل قواعد لازمه. ( کهدر برخي غزلهاي تو هم ايننوآوريها ديده ميشه که تحت عنوانابيات و تصويرسازيهايزيبا چه قبلا و چه الان اشاره کردم) اين توصيه برادرانه رو هم از من داشته باشمقداد عزيزم، هيچ وقت از بالا به دنياو آدماش و اطرافيانت نگاه نکن . برج عاجنشيني کار هنرمند نيست . درخت هرچهپربارتر افتاده تر. عشق زميني که ازش باافتخار دوري مي جويي!يعني عشق همين آدمايمعمولي. همين آدمايي کهميان و ميرن . همينآدمايي که آفريده خدا و خليفهاو روي زمينن. عشق اين مخلوقميتونه پاک و آسماني يا زشت وشيطاني باشه . اما هردوشون در هر حالزميني اند. پس عشق زمينيفي نفسه چيز بدي نيست و اساسابي زمين نميشه به آسمان پريد .اون کسي که خلق رو آنچنان که هستند دوست ندارد ،نميتواند خود را دوستدار و محب واقعي خالقخلق بداند. به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست عاشقمبرهمه عالم که همه عالم از اوست . از اين شعر واضحتر چيزي براي ردخودستايي تو پيدا نميکنم مقدادعزيز که اين سخن از زبان استاد سخنسعديست . از همين عشقهاي زود گذر و بيمعني به قول تو ، خوب که دقيق بشينکته هايي در مياد که تو هيچکتابي يافت نميشه و هر روز، نو به نوتجربه ايست تجربه عشق. قرار هم نيست که همهابنا بشر از عشق زميني به عشق لاهوتيبرسن. چه در غير اينصورت فلسفه بعثتپيامبران زير سوال ميرفت. کهاين خواست آفريدگار هم نيست که درقرآن مي فرمايد: لايکلف الله نفسهاالا وسعها. خدا هيچ کس را تکليف نکند مگر بهقدر توانايي او . او که خود در بالاترين جايگاهه اينوميگه اون وقت ما چه حقي داريم که درمورد خلايق اينگونه با خودستاييحرف بزنيم و کوچک بشمريمشون و خودمون روتافته جدا بافته بدونيم ؟ که بنا به نص صريحقرآن نفس و جان هر انساني بسيار عزيزاست و محترم. روان تک تک همه آدمهاي خاکيکه تو از عشقها
    + نسر&#1740;ن 
    بابا ايول ايول شعرات حرف نداره مقداد جان اينو کاملا جدي مي گمااااااااا به دل من که ميشينه آفرين ايشالله تو هر زمينه موفق باشي عاليه کارت 20 20
    پاسخ

    ممنون نسرين خانم ! اميدوارم واقعا هميني كه مي گي بشم !
    + مليكا 
    شعرات خيلي قشنگ و با احساسه. بهت تبريك ميگم.اميد وارم روزي بشه كه بتونم اونا رو از روي كتاب بخونم نه از توي سايت.برات ارزوي سلامتي وموفقيت ميكنم.و از خداوند متعال بهترين ها رو برايت خواهانم.
    پاسخ

    خواهش مي كنم مليكا خانم ‌!‌ شما به من لطف دارين ! ....
    اينو هم بگم كه شما خودتونو محدود كردين به قوانين ادبيات فارسي يا بهتر بگم قوانين كلمات و وزن و .... شما چه مي دونين وقتي نتوني كسيو به درون قلبت راه بودي مثل يه غصه رو دلت سنگيني مي كنه اما اگه مثله يه غصه هم بياد باز هم كسي نمي تونه اذيتش كنه !‏
    شما چه مي دونين ؛ رازي كه اگه رسم بشه همه زندگي ها خوب ميشه !!
    اما هنوز كه رسم نشده پس يك رازه !

    چه مي دونين ديوار ها چي مي گن !‏ چرا ديوار هاي سرد خونه كه نماد بي جاني هستن فاصله انداختن بين ادمها .... و اين ديوار جرات رنگش هم پريده ديگه يعني قديمي شده !‏ دردي كهنه شده !
    معني جرات رو هم فهميديم !!‏ تو اين دنياي مسخره اي كه خيلي ها نمي دونن حتي با اوني كه دوسش دارن چه جوري رفتار كنن !
    من يك عاشق معمولي نيستم !‏ براي اين عشق هاي زميني و مسخره هم سر خودم و درد نمي آرم ... پس حق دارم خود ستايي كنم در بين كساني كه خودشونو درگير اين عشقهاي زور گذر و بي معني كردن !
    نامفهوم بودن بعضي از جملات رو هم بهتره از اميزه ذهن خودمون ببينيم نه بيان شاعر و احساساتش !
    شعر هاي قديمي ام رو كه گذاشتم براي اين بود كه دوسش داشتم چون روزي واسم ارزشمند بود حالا تكراري شده واسه تو تكراريه !‏واسه من هميشه ياد اور روزاي خوبيه !

    در هنر هيچوقت مقصد معلومي نيست !‏ در هر چيزي كه تو اين دنيا هست !
    فقط خداست كه مقصد معلوم و بزرگيه !
    و اينو همه مي دونن تو هر چي كه باشي از مبتدي تا كسي كه هيچكس به پات نرسه باز هم راه زيادي هست كه بتوني بپيماييش و جلوتر بري ....
    و بهتر ها هم هنوز بهترين نيستن چون هميشه آدمهاي بهتري خواهند امد با كارهايي قوي تر و بهتر !
    در هر حال بسيار ممنونم از نقدتون !
    و اميدوارم باز هم قلم نقد شما رو داشته باشم !
    چون باعث فهميدن خيلي چيزها حد اقل براي خودم ميشه !
    پيروز باشين !
    + ارادتمند 

    سلام آقا مقداد. همه دوستات تو کامنتاشون ازت تعريف کردن ولي هيشکي نقدت نکرده. بذار من بي قصد و غرض و با نيت خير کمي نقدت کنم . باشه ؟ با اجازه:

    اول اينکه در لطافت طبعت شکي نيست. بهت تبريک ميگم. اما لطافت طبع کافي نيست واسه شعر سرودن . شعر شما نياز به تجربه داره و هنوز خامه و عقيده دارم اصلا" موقع چاپ آثارت نرسيده. مثه اين ميمونه که ميوه نارسي رو بچينيم ، طعم گس اون چندان خوشايند نيست. در مورد شعر هم همينه. در شعر هاي شما هم ( منظورم اشعار کلاسيکته نه نو يا سپيد چرا که به عقيده من بهتره به شعر نو نپردازي و فعلا در عرصه کلاسيک طبع آزمايي کني ) هم ابيات و مصرع ها و تصاوير خوب و زيبا هست هم اوزان مغشوش و ابيات و تشبيهات و تصويرسازيهاي نادرست و نامفهوم . به همين دليله که ميگم فصله انتشارت نرسيده. در غزل اوليت يکباره به ورطه زبان عاميانه افتادي: دردهات و غصه هات، که اصلا پذيرفتني نيست. تصوير سازيه خانه اي به روي قلب غلطه خانه در دله نه روي دل . اون که رو دله غصه اس که هميشه سنگيني مي کنه . باران نيمه شب تشبيه مناسبي براي دايمي بودن يار نيست چرا که اساسا بارون خودش يه امره گذراست چه برسه به بارون نيم شبي !

    سر يا راز چيزيه که پنهانه. اگه قرار باشه رسم بشه که ديگه سر يا راز نيست ، رسم رايج ميشه. پس ترکيبه : سر سپيدي رسم نيست، هم غلطه .

    خيلي جاها در اشعارت از ضمايري مثله : اين، براي پر کردن وزن بهره بردي که خيلي کار چشم نوازي نيست . بهتره که به جاي عجله به وقت سرودن سختگيريه بيشتري به خرج داده بشه و ابيات وزينتري سروده بشه بي نياز از حروف و ضماير اضافي .

    شنا کردن در رگان ترکيب غريبي است . بزم کاشتني نيست چه در دل چه جاي ديگه کلا وزن اين غزل هم مغشوشه.

    پناهي به آرامش تو يعني چي ؟ يعني پناهگاهي براي آرامش تو ؟ اما مصرع تو اينو نميرسونه .

    دل سياهي شب هم به ما رفت که واقعا ترکيب فاجعه اي هستش ( ببخش صراحتمو) . اصطلاح عاميانه مثلا: فلاني به پدرش رفته به هيچ وجه نميتونه در شعر استفاده بشه .

    رنگ ديوار جرات پريده است يعني چي ؟ ديوار هميشه سمبل فاصله ، حايل و مانع بوده و هست . جرات يعني جسارت و شجاعت کنار زدن موانع و مشکلات و عرف غلط رايج . حالا با اين تفاسير بگو ديوار جرات يعني چي که تازه بخواد رنگش هم بپره که خود اين رنگ پريدگي هم جاي سواله ؟

    رفاقت با سراغت هم قافيه نميشن عزيزم . واژه ونوس در شعر فارسي اونهم کلاسيکش، نامانوسه و نچسب. تازه وزن هم در همون شعر به هم ريختس.

    شعر کجاست، گذشته از مشکلات وزني شعريست از سر خودستايي و نخوت و عجب که معمولا از عشاق شاعر بعيده و کمتر ديده شده . بعضا در جا به جاي شعر تصوير سازيهاي مبهم و نامفهوم هستش، مثل: صفاي شيرين بکشد به بيستون دل شدن ؟؟؟؟ يا : به هر طرف که رو کنم فضاي او ببينمش؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

    ترانه اگه فراموشم کردي به نسبت بهتره . اما حک و اصلاح نياز داره تا کامل شه . عزيزم شعراي بزرگ هم اکثر شعرهاي مشهورشون چندين بار تحرير شدن به دست خودشون و اين کار رايجيه. به جاي خيالت تخت بزار خيالت خوش هم طنين بهتري داره هم مصرعت روونتر ميشه . ساير ابيات روهم همينطوري ميتوني پيش ببري و اصلاح کني.

    در شعر دلتنگ تو منظورت از مغلوب تو سنگ است ، چيه ؟ وجه شبه رو مشخص نکردي .

    جرم سرنگ ؟؟؟ يا ساحلش دست نهنگ يعني چي ؟؟؟؟؟؟؟؟؟ لازم نيست هر چي قافيه بود آدم تو شعرش بياره و براش بيت بسازه .

    شعر ياد آن حال بخير تمي قديمي و تکراري داره و حسي در خواننده بر نمي انگيزه. ترکيب بعد زمان رو هم در شعر کلاسيک به کار نمي برن . چند بار هم باد به عنوان قافيه به کار رفته که کار قشنگي نيست. دو سه جا هم وزن مشکل پيدا کرده .

    شعر روزي که خواهي رفت هم مانند شعر قبليه با همون ويژگيها.

    در مورد شعرهاي نو هم که قبلا" نوشتم که هنوز راه درازي در پيش داري واسه طبع آزمايي تو اين سبک سخت و خطير . پس نقدي هم دربارشون نمي نويسم.

    اميدوارم حرفاي منو به پاي عداوت و حسادت ننويسي . که خدا رو شاهد ميگيرم که اينطور نيست. فقط ميخوام که شعر هاي بهتر و کاملتري از تو يا ساير جوانان با ذ

    + همن 

    كاش ميتونستم مثل تو بنويسم

    پاسخ

    مي توني بنويسي ! خواستن توانستنه !‌ مهم اينه كه واقعا بخواي !‌ اگه بخواي بهتر از من هم مي توني بنويسي ! آدمي در يك جسم ، محدود نمي شه !
    + شهنوش 

    hameye sherat ghashange behet tabik migam khahare manam sher mige vali narahat nashia sherash az male to ghashangtare

    with the best wishes for u

    bye

    پاسخ

    narahat chera ! in yek haghighate ! kheylia az man behtaran ! omdivaram roozi betoonam be jaee ke khodam mikham beresam !
    + رها(نازلي) 

    مقداد عزيز

    امشب نرسيدم همه شعر ها رو بخونم ولي تا جائي كه پيش رفتم همه زيبا و سرشار از احساس بودن

    اميدوارم هيچگاه دنياي قشنگ شعر و شاعري رو ترك نكنين

    پاسخ

    من هم اميدوارم ! اما هميشه چيزاي نا معلوم زيادي هست كه زندگي آدمها رو دست خوش تغييرات ناهنگام باورنكردني مي كنه !اميد تنها دلخوشيه !‏ :)
    + mina 

    ali bod afarin

    muavagh bishi

    پاسخ

    مرسي
    + ليلا(از دوستان کلوب شما) 
    شعرهاتون بدون اغراق عالي بود وبهتون تبريک ميگم بخاطر استعدادتون در زمينه شعر و شاعري و اميدوارم وقتي کتابتون چاپ شد همينقدر ازش استقبال بشه .
    پاسخ

    ممنونم ليلا خانم عزيز ! اين نظر لطف شماست

    سلام .شعراتون خيلي قشنگه اينو من نمي گم مادرم كه شعر مي گه.به وبلاگش سر بزنيد خوشحال مي شيم

    پاسخ

    از مادرتون بسيار تشكر كنين ! ايشون لطف دارن به من
    + كيميا 
    شعرا عاليه اما فونت بعضيا خيلي كوچيكه
    پاسخ

    ممنونم !‏ قصد دارم يه سايت جديد بسازم اما هنوز فرصتش پيش نيومده‏!
     <      1   2   3      >